کنار هلیکوپتر جنگی‌اش ایستاده بوده و به سوالات خبرنگاران جواب میداد

خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟

شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ‌

ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام درخطر باشد...

این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند

شیرودی آستین‌هایش را بالا زد

چند نفر به زبان‌های مختلف از هم می‌پرسیدند:‌

کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده!!!

شیرودی همانطور که می‌رفت ، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت:

نماز! دارند اذان می‌گویند... 

                        خاطره ای از زندگی خلبان شهید علی اکبر شیرودی

                                                  منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب، صفحه ۲۰۱



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: صفحه اصلیارتش.گنجی در دل ملتمردان آسمانی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیدفاع مقدسزندگی نامه شهیدانارتش جمهوری اسلامی ایرانشهیدان

تاريخ : یک شنبه 8 تير 1393 | 16:22 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.